-
بمیرم
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 01:09
ادامه مطلب --> خواهم که در این غم کده آرام بمیرم گمنام سفر کردم و گمنام بمیرم خواهم زخدایم که به دلخواه بمیرم یعنی که تورا ببینم و آنگاه بمیرم ادامه مطلب -->
-
هنوز عاشقت هستم
یکشنبه 17 آذرماه سال 1387 00:32
ادامه مطلب --> یه نفر... یه جایی... تمام رویاهاش تویی... وقتی که به تو فکر میکنه... احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه... پس هروقت دلت گرفت... این حقیقت رو بخاطر داشته باش... یه نفر... یه جایی... بیقرارته... و خیلی دوست داره... ادامه مطلب --> ادامه مطلب -->
-
هم زبون
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 23:01
اگه عاشقت نبودم اگه بی تو زنده بودم تو بمون که بی تو غصه میخورم اگه هم زبون نبودم اگه مهربون نبودم چه کنم که این دل شکسته رو اگه سردو مرده بودم اگه پر نمیگشودم به تو بستم این دوبال خسته رو
-
اون دیگه رفته ...
جمعه 17 آبانماه سال 1387 23:30
واسه کسی که رفته گریه نکن رفتنش سرنوشت بود ... رفتنش سرگذشت بود اون دیگه رفته ...
-
خداحافظ عشق من ...
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 00:53
وقت رفتنت نبود خداحافظ عشق من دلت می شکنه یه روز می دونی قدر اشک من سخته گفتنش ولی ... خداحافظ عشق من
-
درد
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 00:25
درد را از هرطرفی نوشتم درد بود
-
اون که رفته
جمعه 11 مردادماه سال 1387 00:46
-
چگونه؟؟؟
شنبه 5 مردادماه سال 1387 01:18
آسمان آبی زمین سبز کوه قهوه ای خون قرمز هر رنگی یادی دارد و هر یادی تصویری تصویری همچون یک برش یک برش از سینمای زندگی اما سینمای زندگی دیدنش اجباریست باید ببینی و باور کنی باور کنی که هستی و میگذرد اما چگونه؟؟؟ آیا به اوج خواهیم رسید؟؟؟ شاید!!! اما از کدام راه؟؟؟ از کجا معلوم اوجی که به آن مینگری قعردیگران باشد؟؟؟ ولی...
-
مردن
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 01:31
ای کسی که مامور دفن من هستی : به حرف من گوش کن...... دستم را از تابوت بیرون کن تا همه بفهمند آرزو داشتم و به آن نرسیدم. چشمهایم را باز بگذار بفهمند که چشم براه بودم و به آن نرسیدم . قالب یخی به شکل صلیب بر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع آب شود و به جای عزیزی که دوستش دارم بر سر مزارم گریه کند .
-
مسافر غریب
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 01:22
قنا وقتی من مردم مرا در تابوت سیاهی قرار دهید تا همه بدونند در تاریکی زندگی می کردم ... چشمهایم را با زکنید تا همه ی مردم بدانند چشم به راهش بودم ... دستهایم را از تابوت بیرون آورید تا همگان بدانند به انچه می خواستم نتوانستم برسم ... قلبم را بشکافید تا همه ببینند نام زیبایش بر روی قلبم کشیده شده ... به عشقم بگویید بر...
-
بهش بگین
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 01:53
-
سیاهی شب
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 01:43
سیاهی شب وقتی حریر سیاه رنگ شب٬ آسمان را می پوشاند حس عجیبی در دلم می گوید بنویس... حرف دلت را با قلم سیاه شب بنویس... زیر نور مهتاب از عاشق بودنت بنویس... از لحظه شکسته شدنت بنویس... آری می نویسم... می نویسم که شب با تمام سیاهیش عظمتی دارد که مرا به گذشته ها می برد تا بتوانم خاطراتم را درجلوی چشمان ستاره ها تداعی کنم...
-
بیا
شنبه 22 تیرماه سال 1387 01:47
بیا سنگ صبورم باش بیا آرام جانم باش بیا غصه هایم را باد باش بیا زندگیم را شاد ساز بیا با دستانی پر از شکوفه ی عشق به سوی من تنها بیا بیا با چراغی از امید مرا از سیاه چاله ای که دوری تو برایم ساخت بیرون بیار بیا در آغوشم گیر تا باور کنم زندگی در چشمان غم معنا ندارد بیا گرمی وجودت را٬نبض دوست داشتنت را درون رگ های یخ...
-
زندگی
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1387 01:00
زندگی زندگی مثل رقص شاپرک در پیله است زندگی سر در گم خاطرات کهنه است زندگی مثل یه خواب تلخ و شیرین چشم گذاشتن و برداشتن است زندگی قصه ی برگ و باد پاییز است زندگی باور تولد و مردن احساس انسان بودن است زندگی صدایی از عشق خدا بر آدم است زندگی سرشار از رازهای ناگفته است آری زندگی آغاز راه پر پیچ و خم انسان به سوی آرزوهایی...
-
جاده
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1387 00:25
جاده تداعی گر خاطراتمان جاده هایی است که روزی من و تو با هزاران امید دل به آن ها سپردیم اما نمی دانم...... نمی دانم سوز کدامین دل بود که تورا تا ابد مسافر این جاده کرد و آه کدامین نفس بود که مرا به آرزوهایم نرساند حالا تنها مانده ام با یه دنیا غم و جاده ای که هیچ گاه پایانی نداشت بی تو چه کنم؟؟؟ رسم کوچ پرستوها را...
-
من عاشق هیچ کس نیستم
شنبه 8 تیرماه سال 1387 01:19
هیچ گاه از یاد نبر که تاریکترین نقطه شب نزدیکترین لحظه طلوع خورشید می باشد من عاشق هیچ کس نیستم من عاشق غروبم عاشق نشستن و خیره شدن به غروب من عاشق ابرم که هرچه شبنم از اوست عاشق سنگ انداختن توی اب و گوش کردن به صدای دلنشین موج من عاشق نشستن با دوستان پاک و عاشقم هستم عاشق گوش کردن به دلاشان عاشق خنده هاشان و دیوانگی...
-
در امتداد سیاهی
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1387 00:48
از همان لحظه که رفتی دلم رنگ خوشی را از یاد برد پرنده ی شب آمد و فریاد غم گفت گویی....... گویی زندگی در امتداد شب به پایان رسیده است گویی دلم هوای مرگ دارد افسوس..... افسوس هزاران بار افسوس گل آفتاب گردان خورشید را از یاد برد
-
بیا برگرد...
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1387 00:45
بیا برگرد بی تو آرزوهایم را به چشمان یخ زده ی دریا سپردم رفتی وندیدی این پرستوی تنها روی یخ بستگی شاخه های غریب چگونه در انتظارت دل به سرمای این زمستان خاموش سپرد بیا......... بیا و با گرمای وجودت امید را به پرستو هدیه کن بیا و با بودنت گل های آرزو را جان بخش بیا........... بیا برگرد...
-
باور عشق
سهشنبه 28 خردادماه سال 1387 00:35
طنین انداز سینه ام تپش قلبی است که... بارها و بارها زیر پاها شکسته شد نا مردمانی که باور نکردند شیرینی عشق را شکستن و دور ریختن قلبی که ندای عاشق بودن سر می داد افسوس ........... افسوس که زمانه خو گرفته با انسان هایی که معنی عاشق بودن را نمی دانند و دور میریزند بی آنکه بدانند ....... محبت چیست؟ عشق چیست؟ و عاشق...
-
شکلات
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 01:36
شکلات من یه شکلات گذاشتم توی دستش اون یه شکلات گذاشت توی دستم من یه بچه بودم؛ اونم یه بچه بود سرم رو بالا کردم ؛ سرش رو بالا کرد دید که منو میشناسه ! خندیدم ... گفت "دوستیم؟! گفتم " دوست دوست " گفت " تا کجا؟! گفتم " دوستی که تا نداره ... گفت " تا مرگ! خندیدم و گفتم " من که گفتم تا نداره " گفت " باشه ، تا بعد از مرگ!...
-
رویایی
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 03:46
بیا دور از همه ای خوب و رویایی تو با من باش تو را می خواهم ای باغ تماشایی تو با من باش ای همه دارو ندارم ای امیدم ای بهارم میدانم که میمانی پس میمانم و میمانم...........
-
غریب
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 03:18
غریب فکر آهسته بود آرزو دور بود حس غریبی در صدای باد می پیچید مثل مرغ غریبی که روی درخت آواز می خواند صدای ناله وفریاد خسته از دردو تنهایی آه اگر سبزپوش بودمو بارانی و قطره ای رو به دریا و آرام در آبی نیلگونش صدایی مرا می خواند فریاد میزند گوش کن.............
-
باران طاهر
جمعه 24 خردادماه سال 1387 03:38
باران طاهر حقیرترین کرم دنیا بر لاشه ی نمرده ی من نماز می خواند و عقوبت خوبم را در کوچه به تمام مردم شهر نشان می دهد و چگونه است......... چگونه.......... که باران هنوز طاهر است و..... خانه ما ریزش آن را بهانه می گیرد
-
دلم گرفت.........
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:23
خود را شبی در آیینه دیدم دلم گرفت از فکر این که قد نکشیدم دلم گرفت از فکر این که بال و پری داشتم ولی بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت... از این که تمام پس انداز عمر خود حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت... کم کم بر سر آیینه ام برف می نشست دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت دنبال کودکی خودم که در آن سوی برف بود رفتم ولی به او...
-
بی وفا
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:19
روزگاری امید بود ٬ امید زندگی بود ٬ زندگی با آرزوهایی که در دل داشتیم کجا رفت آن همه مهر و وفا که هر لحظه دم میزنی از عشق و صفا بی وفا........
-
عاشق دل سوخته
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:16
عاشق دل سوخته غنچه ها یخ زده در فصلی سرد همه از سبز شدن سیر شدند لحظه ها با غم و اندوهی تلخ در غم دوریه تو دیر شدن عاقبت میشکند میدانم بغض تلخ گلو گیر شده کوچه غزلم بی رونق خسته و ساکت و دلگیر شده همه از درد و غمم آگاه اند تو چرا بی خبری از رنجم من همان عاشق دل سوخته ام باز هم با دل خود می جنگم گر پاییز شده اما تو مثل...
-
دیدار خوب تو
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:13
دیدار خوب تو دیشب دوباره آمدی به خواب من دیدار خوب تو تا کوچه های کودکیم بردم پابه پا شاد و شکفته ٬ فارغ ز هست و نیست در کوچه باغ ها سرخوش ز عطر و بوی نسیمی که میوزید یک لحظه دست تو از دست من رها شد خواب از سرم پرید...
-
خدایا کمکم کن...
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:11
روز غریب شب غریب تو بودی٬من بودم٬تو خدایا با امید تو ای خدا زندگی شروع کردم حالا ای خدا آیا فراموش کردی مرا با امید تو میروم تا کجا.... نمی دانم ای خدا!!! فراموش نکن این بنده ناچیزت را ای خدا خدایا کمکم کن.....
-
سلام
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:07
اگر نامه ای مینویسی به باران اگر نامه ای مینویسی به خورشید اگر نامه ای مینویسی به آسمان اگر نامه ای مینویسی به دریا اگر نامه ای مینویسی سلام من را بنویس سلامی پر از غم و غصه سلامی پر از آرزوها که در دل ماند.....