هستی خود را با نیستی جهان تاخت زدم!!!

هستی خود را با نیستی جهان تاخت زدم!!!

هستی خود را با نیستی جهان تاخت زدم!!!

هستی خود را با نیستی جهان تاخت زدم!!!

در امتداد سیاهی

از همان لحظه که رفتی دلم رنگ خوشی را از یاد برد

پرنده ی شب آمد و فریاد غم گفت

گویی.......

گویی زندگی در امتداد شب به پایان رسیده است

گویی دلم هوای مرگ دارد

افسوس.....

افسوس هزاران بار افسوس

گل آفتاب گردان خورشید را از یاد برد

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد